پَریدن

پَریدن

بسم الله
اینجا، توی این شهرِ شلوغ، وسطِ یک حجمِ روزمرگی که صبحِ خروسخوان هوار می شود روی سرت، وقتی دلت یک جایی بین زمین و آسمان گیر کرده است، وقتی...
این جور وقت ها، باید نوشت. نوشته ها شبیه آیینه اند. و آیینه ها تو را، خودِ خودِ واقعی ات را نشان می دهند.

وقتی برای زنده شدن! / اینستا نوشت 4

دوشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۳۶ ق.ظ


بسم الله

سپیده ی صبح. طلوع. نوازش گرم و طلایی خورشید. خواستم از شروع بگویم. از نور. اما دلم رفت پیش بهار. جوانه های سبزرنگِ بیرون زده از دل خاک. شکوفه های صورتی و سفید. و طراوت نسیم وقتی میان باغ گردش می کنی. خواستم بگویم هوا دیگر سرد نیست. حالا می شود با آغوش باز رفت به استقبالِ بهار.

پ.ن 1: گاهی وقت ها فکر میکنم داخل آدم از بیرونش مهم تر است. درست نمی دانم. اما شاید ما هم چهار فصل داریم! هوای بیرون سرد باشد، مثل چله ی زمستان، یا گرم، در وسط تابستان، باز هم می شود بهار را مزه کرد. کافیست صدایش کنی! می گفت: سلام بر تو ای بهارِ دلها...السلام علیک یا ربیع الأنام!

پ.ن2: امروز یک اتفاق عجیب افتاد. مال چند سال قبل نیست. هر سال همین وضع است. هر سال همین موقع که می شود، از آسمان می آید پایین. یکراست می رود بهشت زهرا و بهار شروع می شود. انگار که همه چیز یکباره زنده شده باشد. می دانی؟ خیلی وقت است بهار آمده توی زمستان. از سال 57...

#بهار_مبارک_مان_باشد!

#باید_بهاری_شد

#سلام_بر_تو_ای_روح_الله

#در_بهار_آزادی_جای_شهدا_خالی

#خوش_آمدی

#دوازدهم_بهمن_ماه

#خانه_طراحان_انقلاب_اسلامی

 

بعدا نوشت: نوشتم: جای شهدا خالی. دلم تنگ شد. سنگینی اش را احساس کردم. نگاهِ شهید. سنگینی اش را احساس کردم. باری که گذاشته ایم روی دوشمان...می گفت: بیا دل به دریا بزن شک نکن، سر انجام این رود، مرداب نیست...

#هوای_حرم

#راهیان_نور

#دوباره_تنگ_شد_این_دل_ولی_برای_خودم

 

 

 

  • م.عمرانی

امام ره

انقلاب

بهار

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">