پَریدن

پَریدن

بسم الله
اینجا، توی این شهرِ شلوغ، وسطِ یک حجمِ روزمرگی که صبحِ خروسخوان هوار می شود روی سرت، وقتی دلت یک جایی بین زمین و آسمان گیر کرده است، وقتی...
این جور وقت ها، باید نوشت. نوشته ها شبیه آیینه اند. و آیینه ها تو را، خودِ خودِ واقعی ات را نشان می دهند.

سلام کن!

جمعه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۴:۴۵ ب.ظ

 


بسم الله

- بیدار شو.

خواب باغ های بزرگ. جوانه هایی که از دل خاک می آیند بیرون و درخت می شوند. میوه های رنگارنگِ روی شاخه ها. دستم را دراز کردم. گیلاس یاقوت رنگِ رویِ آن شاخه چشمم را گرفته بود...

_ بلند شو. برخیز.

یک صدا. آرام و لطیف. انگار که صاحبش نشسته باشد توی دلت. یک جوری که انگار سلول به سلول تنت را شناور کرده باشند داخلِ صدا.

_ ای خفته در میان پرده های شب. بیدار شو.

چشم هایم را باز کردم. دور و برم پر بود از خالی. تاریک. سرد. داشتم به صدا فکر می کردم. یک حس خوب. مزه کردن نور زیر زبان. بلند شدم. و خودم را کشیدم بالا. همان جایی که بوی نور می داد. آخرش تاریکی تمام شد. خورشید.

اولش کوچک بودم. هم صحبت مورچه ها. از آن به بعدش خوب یادم نمانده است. خاطره ی مبهم هم بازی شدن با نسیم. لرزیدن زیر برفِ زمستان.

حالا بزرگ شده ام. می آیند می نشینند کنارم. پرنده ها را می گویم. از آواز می گویند. نغمه های جدیدی که ساخته اند را برایم می خوانند. و خبر رسیدن بهار را در گوشم زمزمه می کنند.

حالا یک سایه دارم. سایه ی سبزِ خودم. و شاخه هایی پر از یاقوت. گیلاس.

هر وقت به گذشته فکر می کنم، یاد تو می افتم. یادِ صدا. نور. بهار.

 

پ . ن1: شب بود. تازه رسیده بود خانه. می لرزید. رفت زیر پتو. همان وقت بود. آمد توی اتاق. نور. یک صدای لطیف: ای جامه بر سر کشیده. برخیز. و مردم را آگاه کن.

 

پ.ن2: واضح تر از این؟! می گوید ببین. یک نگاه بیانداز به دور و برت. می بینی این زمینی که تا چند وقت پیش مرده بود را چه جوری زنده اش کردیم؟ بهار را می بینی؟! حواست هست اصلا؟!

این ها برای خودت هم هست ها. وقتی مُردی، همینجوری زنده ات می کنیم. بقیه اش زحمت خودت است. درخت گیلاس باشی، شکوفه می کنی. خار باشی، هیچی!

 

پ.ن3: میخواستم بگویم از کنار این ها این قدر راحت رد نشویم! همین جوانه های کوچک روی درخت ها. یک سلامی بکنیم به هر کدامشان. به این پیامبر های کوچک سبز رنگ.

 

پ.ن4: کاش این بهار، آخری اش باشد. آخرین بهارِ بدونِ تو!

 

#بهار

#دارد_می_آید!

#یک_جوانه_یک_پیامبر

#خودت_چطوری؟!!

  • م.عمرانی

بهار

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">