پَریدن

پَریدن

بسم الله
اینجا، توی این شهرِ شلوغ، وسطِ یک حجمِ روزمرگی که صبحِ خروسخوان هوار می شود روی سرت، وقتی دلت یک جایی بین زمین و آسمان گیر کرده است، وقتی...
این جور وقت ها، باید نوشت. نوشته ها شبیه آیینه اند. و آیینه ها تو را، خودِ خودِ واقعی ات را نشان می دهند.

نوروزتون، میمون!

چهارشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۵، ۰۲:۳۱ ق.ظ


بسم الله

هر کی در جریان نباشد، ما که خوب می دانیم چه اتفاقی دارد می افتد. طلا؟ نه. گران نشده! یک نگاهی بیانداز به دور و برت. چیزی عوض نشده؟ آهان. حالا شد! شکوفه ها را ببین. بهار دارد می آید! دمِ بهار بود. گفتیم برویم ببینیم نظرشان راجع به عید چیست. با ما همراه باشید!


سکانس اول/ ظرف میوه

اینجوری که نمی شود. یک لحظه سکوت. یکی یکی صحبت کنید بفهمم چی می گویید! خب اوّل از همه شما بفرمایید:

-      به نام خدا. به بینندگان محترم سلام عرض می کنم. موز هستم. از ظرف میوه ی توی پذیرایی.

-      نظر شما در مورد عید نوروز چی هست؟

-      اعتراض دارم آقا. شما خودتون خانواده دارین؟

-      خب...آره!

-      این چه وضعیتی هست؟ خودت خوشت می آید توی مهمانی، جلوی خانواده، لباس از تنت در بیاورند؟! من اعتراض دارم...!

-      نفر بعدی.

-      بله. از تهیه کننده ی خوب برنامه تون تشکر می کنم. اسمم پرتقال هست ولی صدام می کنن: پرتخال! می خواستم بگم عید خیلی چیز خوبی هست. همه می آیند عید دیدنی. دور هم جمع می شوند و کنار میوه خوردن و بازی کردن با گوشی هایشان، چند دقیقه ای هم از حال هم دیگر می پرسند!  می خواستم به خانم های توی خونه توصیه کنم این پوست قشنگِ نارنجی بنده رو دور نریزید! کلی کار میشه باهاش کرد.

-      چی مثلاً؟

-      مربای پوست پرتقال خوردی تا حالا؟!

-      خب. بینندگان گرامی، این قسمت از برنامه ی ما به پایان...

-      آقا صبر کن. من جا موندم!

-      بله. شما هم بفرمایید!

-      کیوی هستم. از اینجا، ته ظرفِ میوه، سال نو رو به بیننده های توی خونه تبریک می گم. جدیداً یک سری شایعاتی رواج پیدا کرده که ما با خانواده ی سیب زمینی وصلت کردیم. حتی دیده شده به ما گفتن: سیب زمینیِ موکت شده! می خواستم از همین تریبون، از سیب زمینی اعلام برائت کنم!


سکانس دوم / سفره هفت سین

-      سلام. می توانم نظرتان را راجع به عید نوروز بپرسم؟

-      بله. سلام. سبزه هستم. از این که اینجا هستم، خیلی خوشحال هستم!

-      عید نوروز چه جوری هست از نظرِ شما؟

-      سوال خیلی خوبی پرسیدید. اِممم...خب در کل عید دوست دارم! خوش می گذرد. همه خوشحالند!

-      حرفی، توصیه ای برای بیننده های توی خانه ندارید؟

-      راستش می خواستم بگم ما را که از قدیم الایام می گذاشتند سرِ سفره ی هفت سین، به نمایندگی از شکوفه ها، گل ها و باقی عموزاده ها بوده. و کلاً بنده توی کار جوشکاری و ازدواج نقشی ندارم. باید اضافه کنم که این جانب شفا هم نمی دهم! پارسال، دختر همسایه آمده بود عید دیدنی. تا دانه ی آخرِ بنده را گره نزد، خیالش راحت نشد!

آهان. ضمناً بشه که وقتی کارتان با بنده تمام شد، یک جایی توی خاک بکارید. رشد می کنم. خوبه! مورد داشتیم سبزه ی بنده خدا را بعد از 13 روز، فرستاده اند سرِ شاخه ی درخت!

-      حرف دیگری ندارید؟

-      نه! ولی این قرمزِ کوچولوی توی تنگ دارد دست و بالک می زند. ببینید شاید کاری چیزی داشته باشد.


سکانس سوم/ تنگ ماهی

-      سلام. نظر شما راجع به نوروز چیست؟ اگر ممکن هست سریعتر بفرمایید تا میکروفون داخل آب، نسوخته!

-      بله. می خواستم بگم...ببخشید. اوّل سلام می کنم به شما و بچّه های توی خونه. نوروز رو دوست دارم. از وقتی خریده شدم تا الان، کلی چیزهای جالب دیده ام. از اینجا، توی تنگ، همه ی قیافه ها کاریکاتوری دیده می شود، و خب، می خندم!

شنیدم یک کمپینی راه انداخته اند که ماهی قرمز نخریم و از این حرفها. می خواستم بگم اگر هم خریدید، در جریان باشین، ما معمولاً عادت نداریم پیتزا و شیرینی بخوریم! رو دل می کنیم!

-      حرفی؟ آرزویی؟

-      دوست دارم عید که تموم شد، یک سر برم پیشِ فامیل. توی پارکِ وسطِ شهر، یک استخر بزرگ درست کردند. خانواده اونجا هستن!


سکانس چهارم / میزِ کامپیوتر

-      نظر شما راجع به عید چی هست؟

-      گرمه آقا. داغه!

-      چی شده؟

-      دارم دود می کنم. از صبح تا شب در حالِ کارم. یکی دو تا نیستند که. یکی با لپ تاپش آمده. آن یکی تبلت ش را از توی جیبش در آورده. همه هم بلا استثناء دارند دانلود می کنند. خب چیزی نمی ماند از آدم که!

-      بله. متوجه شدم. و حرفِ آخر؟

-      به عنوان یک مودم وای فای عرض می کنم، اگر آمدید عید دیدنی، یک چند دقیقه ای امان بدید، یک مقداری سرد بشم من!



سکانس آخر/ باغ وحش

همان طور که در جریان هستید، امسال، سال چیز هستش. میمون! و به همین خاطر آمدیم نظر خودشون رو راجع به سال جدید بپرسیم.

-      سلام. نظرتون راجع به سال نو...

-      ولم کنین آقا. دست بردارین از سرم. پوستم رو کندید شما!

-      چطور شده؟

-      کاریکاتور من رو کشیدند. هر جایی خواستند وصل کردند روی دیوار. شکایت می کنم. وکیل می گیرم. غیر قانونیه این کار!

-      حالا نمیشه نظرتون رو راجع به عید بگید؟

-      خب...آرزو می کنم سال میمونی داشته باشین، همه تون.

-      ممنون! بینندگان عزیز، تا برنامه ای دیگر، شما رو به خدای بزرگ می سپارم...عه! ولم کن...کمک!

-      عیدی منو میدی یا نه؟!




  • م.عمرانی

بهار

نظرات  (۱)

عالی نوشتی...
مصاحبه ی جالبی بود...!
پاسخ:
ممنون عزیزم...نظرِ لطفته.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">