پَریدن

پَریدن

بسم الله
اینجا، توی این شهرِ شلوغ، وسطِ یک حجمِ روزمرگی که صبحِ خروسخوان هوار می شود روی سرت، وقتی دلت یک جایی بین زمین و آسمان گیر کرده است، وقتی...
این جور وقت ها، باید نوشت. نوشته ها شبیه آیینه اند. و آیینه ها تو را، خودِ خودِ واقعی ات را نشان می دهند.

این روزها/3

شنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ۰۲:۱۶ ق.ظ

بسم الله

این روزها فقط دلم برایت تنگ می شود. همین! یک جایی آن گوشه ها، لا به لای کارها، گاهاً احساس میکنم جایت خالی است. تقصیر خودت هست دیگر. البته از حق نگذریم، من هم بی تقصیر نیستم!

گاهی وقت ها احساس میکنم دستم نمی رود به نوشتن برای تو. آخر نوشته هایم خود به خود به مادر ختم می شود. یا به گنبدِ طلایی توس. شاید این هم از آن لطف هایی است که تا حالا نصیبم شده. که ساکت و آرام بمانم و خودِ آقا یک فکری بردارد برایم. هر چه باشد، انتخابِ آقا حرف ندارد!

  • م.عمرانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">