پَریدن

پَریدن

بسم الله
اینجا، توی این شهرِ شلوغ، وسطِ یک حجمِ روزمرگی که صبحِ خروسخوان هوار می شود روی سرت، وقتی دلت یک جایی بین زمین و آسمان گیر کرده است، وقتی...
این جور وقت ها، باید نوشت. نوشته ها شبیه آیینه اند. و آیینه ها تو را، خودِ خودِ واقعی ات را نشان می دهند.

بسم الله

آیینه ها داستان های جالبی دارند. کمکت می کنند خودت را پیدا کنی. درست مثل نوشته ها. هر نوشته یک آیینه است. و می نویسم تا خودم را بیشتر بشناسم.
می دانی؟ آیینه و پنجره از یک جنس اند. نوشته ها از پنجره ها به وجود می آیند. هر کداممان یکی داریم. می توانم از میانش دشت را ببینم. وزش نسیم را مزه کنم. با صدای زیبای بلبل ها بخندم و با ابرها گریه کنم. مال تو به کجا باز می شود؟
صبح که از میان تابش نقره گون خورشید بیدار می شود، به تک تک پنجره ها سر می زند. امیدوارم این پنجره ی کوچک، راهی باشد تا دریافت هایمان را در گوش هم زمزمه کنیم. از صبح.

پ.ن1: اینجا یک پنجره است! و تلاش های یک دانشجو برای شناختن خودش!

پ.ن 2: چقدر قشنگ می گفت عزیزی که: اگر می خواهی عشق واقعی را بشناسی، اوّل از همه، خودت را کشف کن!

https://telegram.me/Ayineha
Emtedad72@gmail.com