پَریدن

پَریدن

بسم الله
اینجا، توی این شهرِ شلوغ، وسطِ یک حجمِ روزمرگی که صبحِ خروسخوان هوار می شود روی سرت، وقتی دلت یک جایی بین زمین و آسمان گیر کرده است، وقتی...
این جور وقت ها، باید نوشت. نوشته ها شبیه آیینه اند. و آیینه ها تو را، خودِ خودِ واقعی ات را نشان می دهند.

فقط گنجشک مرا فهمید!

دوشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۵، ۰۱:۲۸ ق.ظ

هو المحبوب


عاشق شدم...

برای کسی که هست این دور و برها

 و می خواند

 این کلماتِ نوشته شده بر مبنای صفر و یک را

 فقط گنجشکِ روی شاخه ی انار مرا فهمید

سپیده ی صبح، وقتی تو را دید که دوشادوش نسیم

به چشمانِ خفته ی من لبخند می زدی

عاشق شدم و شب، به وقت ستاره ها

عطر تو را میان چفیه ی سپید نفس کشیدم

و خورشید طلوع کرد


  • م.عمرانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">