پَریدن

پَریدن

بسم الله
اینجا، توی این شهرِ شلوغ، وسطِ یک حجمِ روزمرگی که صبحِ خروسخوان هوار می شود روی سرت، وقتی دلت یک جایی بین زمین و آسمان گیر کرده است، وقتی...
این جور وقت ها، باید نوشت. نوشته ها شبیه آیینه اند. و آیینه ها تو را، خودِ خودِ واقعی ات را نشان می دهند.

یک دانشجو که نوشتن را دوست دارد.
آیینه ها را هم.
تلاشی برای یک درک. و دنیای عجیبی که در درون هر کدام از ما هست.
یک اکتشاف!

پ.ن1: پزشکی رشته ی جالبیست!  چندسالی هست که شروعش کرده ام. و مشهد الرضا، پناهگاهِ من است.

پ.ن2: نام این قسمت را از فهیمی به امانت گرفته ام! خدا حفظش کند. من هم این "من" ها را دوست ندارم!

پ.ن3: سعی می کنم عکس ها را از بین آن هایی انتخاب کنم که با پنجره ی سیاه رنگ کوچکم گرفته ام!

پ.ن4: و اگر خواستی بیشتر بدانی!
https://telegram.me/Ayineha